من رو به روی جمعیت عظیمیکه همشون منتظر توضیح و تفسیرن ایستادم. من بازخواست میشم، من شنیده نمیشم و حرفهایی که اون جمعیت میشنوه، فقط کلمات و تفاسیریه که دوست داره از من بشنوه. گاهی التماس قاطیش میشه، گاهی حماقت و گاهی هم ناکافی بودن. یو آر ایناف. اما وی آر نات ایناف. احتمالا به خاطر اینکه صدای چرخهای این فرمول بیهوده شبیه ماشین از کار افتاده ایه که دیگه جونی برای روشن شدن نداره. من دارم کار میکنم. اما در عین حال به هزار تا چیز فکر میکنم. به این فکر میکنم که الان، توی این نقطهای که من ایستادم، همهی اتفاقاتی که از سر گذروندم، مثل خواب میمونه یه خواب خیلی واقعی. خیلی خیلی واقعی که از اون واقعیت حالا فقط توهم و خیال باقی مونده.
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود... بازدید : 244
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 15:39